جوان انلابن:صبح جمعه هشتم فروردینماه امسال، مأموران پلیس تهران با شکایت خانواده مردی به نام اکبر در جریان ناپدیدشدن مشکوک او قرار گرفتند. همسر این مرد ۴۸ ساله در شکایت خود گفت: «اکبر در یک چاپخانه کار میکرد و جمعهها تعطیل بود. صبح روز حادثه گفت با یک نفر قرار دارد و از خانه بیرون رفت، اما دیگر برنگشت. تا نیمهشب منتظر ماندیم و با بستگان و دوستان تماس گرفتیم، ولی هیچکس خبری از او نداشت. نگران شدیم والان احتمال میدهیم برای او اتفاقی رخ داده و درخواست کمک داریم.»
شروع تحقیقات پلیس
پرونده با دستور بازپرس جنایی به تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی ارجاع شد. مأموران در اولین بررسیها از بیمارستانها و مراکز درمانی و پزشکی قانونی استعلام گرفتند، اما مشخص شد هیچ فردی با مشخصات اکبر در بین مصدومان یا متوفیان نیست.
در حالی که تحقیقات ادامه داشت، ۲۴ساعت بعد پلیس اطلاع یافت که مرد گمشده در حالیکه خونین و نیمهجان بوده به خانه بازگشته و خانواده او نیز بلافاصله وی را به بیمارستان منتقل کردهاند.
بازگشت نیمهجان
همسر اکبر توضیح داد: «پس از دو روز بیخبری، ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردیم، اکبر با بدنی خونین و حالتی نیمهجان داخل شد. به سختی حرف میزد و گفت در یکی از خیابانهای مرکزی شهر با خودرو به او زدهاند و بعد مردی به نام فرزاد او را شکنجه کردهاست. بعد بیهوش شد و ما او را سریع به بیمارستان رساندیم.»
مرگ مشکوک و تغییر مسیر پرونده
با پیدا شدن اکبر، پرونده گمشدهبودنش بسته شد، اما کارآگاهان منتظر به هوش آمدن او ماندند تا توضیحات دقیقتری از حادثه دریافت کنند. با این حال، چهار روز بعد تیم پزشکی اعلام کرد اکبر بر اثر جراحات شدید جان باخته است.
با اعلام فوت، پرونده دوباره روی میز قاضی محسن اختیاری، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی تهران قرار گرفت و تحقیقات جنایی آغاز شد.
اختلاف مالی؛ سرنخ مهم خانواده
در نخستین اظهارات، خانواده اکبر به پلیس گفتند او با فردی به نام فرزاد اختلاف مالی داشته و روز ناپدیدشدن نیز با همین فرد قرار ملاقات داشتهاست. همچنین هنگام بازگشت او نام فرزاد را چند باری به زبان آوردهاست.
بررسی دوربینها و کشف ماجرا
گزارش پزشکی قانونی نشان داد روی بدن اکبر علاوه بر آثار تصادف، نشانههای واضح شکنجه وجود دارد و علت مرگ اصابت ضربه جسم سخت به سر بودهاست.
کارآگاهان با بررسی محل ملاقات اکبر و فرزاد، دوربینهای مداربسته را بازبینی کردند. تصاویر لحظه وقوع حادثه را به وضوح نشان میداد. دوربینها ثبت کردهبودند اکبر کمی قبل از حادثه کنار خیابان منتظر فردی بودهاست. یک خودروی پژو در نزدیکی او توقف میکند و لحظهای بعد با سرعت به اکبر برخورد میکند و او نقش زمین میشود. سپس راننده، مرد زخمی را با زور داخل خودرو میکشد و محل را ترک میکند.
این فیلمها نشان داد که اکبر ابتدا عمداً زیر گرفته و سپس ربوده و شکنجه شدهاست. ردیابی خودرو و رسیدن به متهمبا به دست آمدن این اطلاعات شماره پلاک خودرو شناسایی شد و پلیس مالک آن را احضار کرد. او در بازجویی گفت روز حادثه خودرو را به امانت در اختیار فردی به نام فرزاد گذاشته بود و از تصادف و آدمربایی بیخبر است.
تحقیقات نشان داد گفتههای او درست است. مشخص شد فرزاد یک سارق سابقهدار است که چند بار به زندان افتاده و دوباره به سرقت روی آوردهاست.
دستگیری قاتل در زندان
بررسیها نشان داد فرزاد یک ماه پس از حادثه به اتهام سرقت دستگیر شده و در زندان تهران بزرگ به سر میبرد. به دستور بازپرس، او از زندان به اداره پلیس منتقل شد. صبح دیروز، فرزاد در دادسرای امور جنایی مقابل قاضی اختیاری به قتل اکبر اعتراف کرد و گفت به دلیل اختلاف ۵۰میلیون تومانی با مقتول، او را با نقشه قبلی زیر گرفته، ربوده و شکنجه کردهاست. متهم برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گوشمالی مرگبار
فرزاد که عضو یک باند حرفهای سرقت منازل در تهران است، بارها به اتهام سرقت بازداشت و روانه زندان شدهبود. او اینبار به دلیل فروش یک گوشی سرقتی به فردی و بروز اختلاف با او، دست به جنایتی مرگبار زد.
گفتوگو با متهم
فرزاد مقتول را میشناختی؟
بله. قبلاً در محله ما زندگی میکرد و آدم خوبی بود. سرش به کارش گرم بود و به دیگران کاری نداشت تا اینکه محل زندگیاش را به محله دیگری برد.
چرا او را به قتل رساندی؟
به خاطر یک گوشی سرقتی. مدتها بود او را ندیده بودم، اما یک ماه قبل از حادثه او را در خیابان دیدم. دنبال خرید یک گوشی تلفن همراه کارکرده با قیمت مناسب بود. گوشی تلفن همراهی که در اختیار داشتم به او فروختم و او هم پولش را که ۵۰ میلیون تومان بود، پرداخت کرد، البته قیمت گوشی خیلی بیشتر از این بود و به او گفتم پول نیاز دارم و تخفیف میدهم. پس از فروش گوشی از من خواست کارتن گوشی را به او بدهم که اختلاف ما شروع شد و در نهایت به قتل پایان یافت.
چرا کارتن گوشی را ندادی؟
واقعیتش گوشی سرقتی بود. وقتی از زندان آزاد شدم، گوشی را سرقت کردم و به اکبر فروختم. او هر روز که مرا میدید درخواست کارتن گوشی را میکرد و من هم امروز و فردا میکردم. تصور میکردم فراموش کند، اما او دست بردار نبود و مدام پیگیری کارتن گوشیاش را میکرد.
یعنی به خاطر کارتن گوشی او را به قتل رساندی؟
قصد قتل نداشتم و فقط میخواستم او را گوشمالی دهم. او فهمیده بود که گوشی سرقتی است و از من میخواست گوشی را تحویل بگیرم و پولش را پس دهم یا کارتن گوشی را به او بدهم. بعد هم تهدید کرد اگر کارتن گوشی یا پول او را پس ندهم به کلانتری میرود و راز سرقت مرا فاش میکند. به همین دلیل تصمیم گرفتم او را کتک بزنم و بترسانمش.
بعد چه شد؟
روز حادثه به بهانه تحویل کارتن گوشی با او در یکی از خیابانهای مرکزی شهر قرار گذاشتم. با نقشه قبلی از قبل درکنار خیابان با خودروی فامیلمان منتظرش ماندم و وقتی به محل آمد با خودرو به او زدم. بعد او را سوار خودرویم کردم و به خانهام بردم. آنجا او را کتک زدم و تهدیدش کردم تا شکایت نکند که حالش بد شد و از ترس او را در نزدیکی خانهاش رها کردم. فکر نمیکردم این حادثه باعث فوت او شود.
چه شد به زندان افتادی؟
من سارقم و عضو یکی از باندهای سرقت منازل هستم که یک ماه بعد از حادثه حین سرقت دستگیر شدم و به زندان افتادم.
سابقه هم داری؟
بله. چند باری به زندان رفتهام و یک سال قبل از درگیری هم برای آخرینبار از زندان آزاد شدهبودم.
فکر میکردی شناسایی شوی؟
نه. وقتی به زندان افتادم، تصور میکردم که شناسایی نشوم.
حرف آخر؟
پشیمانم. من سارق بودم، اما یک گوشی سرقتی مرا قاتل کرد و الان باید در انتظار چوبه دار باشم.